نقد و معرفی مجموعه داستان گفتوگو با مرد گنجهای
مجموعه داستان گفتوگو با مرد گنجهای
نویسنده: ایان مک یوون
مترجم: نورا موسوینیا
*
فروپاشیدگی روان
پیام رنجبران
احضار هیولاها، رنجی ورای آستانهی تحمل، قصهی آدمهای پرس شده، روایت آدمهایی که تا سرحدات ممکن؟ خیر! بیش از آن- اگر حدی قابل تصور باشد- روانشان در هم پیچانده شده، داستان آدمهایی که واژگان و تفاسیری چون «آسیب دیده» یا «سرکوب شده» مقابلشان رنگ میبازد، معنایشان در برابر این همه درد از دست میرود. حکایت روانهای نژند و سلسله اعصابهای فروپاشیده؛ اینجا مختصات هیهات است، جایی که علومی که دربارهی روان انسان سخن میگویند در برابرش به زانو درمیآیند. به شوخی میمانند. حرفی برای گفتن ندارند و شاید تنها کاری که از دستشان برمیآید، محدود کردن چنین آدمهایی است؛ به غل و زنجیر کشاندنشان. کنترل و محصور کردن چنین افرادی که به دیگران آسیب میزنند، اما واقعیت این است که اینها خودشان قربانیاند. قربانی خشونت، بیمهری، نامردی و کثافت. درست که اینها به دیگر آدمها آسیب میزنند، درست که عامل این صدمات هولناکاند، درست که فاجعهای هستند که روی دو پا راه میروند. بمبهای متحرک؛ اما همهی تقصیرهای به گردنشان نیست و در واقع سهم عمدهای شامل حال آنانی میشود که در ابتدای این زنجیره ایستادهاند. آنهایی که چرخهی قربانی شدن و قربانی گرفتن را به راه انداختهاند. به راه میاندازند. این گزارهها و کلماتیست که وقتی مجموعه داستان «گفتوگو با مرد گنجهای» را میخوانیم به مثابهی سرگیجهای در سرمان میچرخد؛ به ویژه واژگان «هیولا» و «رنج». نخستین کلمه مربوط به «ایان مک یوون» نویسندهی این مجموعهی داستان میشود که به راستی با این داستانها هیولاهای خفتهی درون انسانها را احضار کرده است. او نشان میدهد که این هیولاهای درنده و دهشتناک چگونه بیدار میشوند. نوشتارش ارزشمند است، دقیق، موشکافانه و قابل تامل و تکاندهنده؛ این نویسنده به خوبی «رنج» را میشناسد، یعنی واژهی دومی که تقریبا فصل مشترک همهی شخصیتهای اصلی این مجموعه داستان است. رنجی که چون رشتهای آزارنده همهی آنها را به یکدیگر پیوند میزند. رنجی که آنها را در خود فشرده است. پرس کرده. موجب استحالهشان شده. درد از سرحدات که بگذرد آدمی مبدل به موجود دیگری میشود که شرح و بازگوی آن فقط از دست ادبیات برمیآید. ادبیات به فریاد میرسد. ادبیات میآید و جنایت را به صفحات کاغذ منتقل میکند. خشم تلنبار شده را همانجا تخیله میکند شاید تا در واقعیتِ واقعی، در زندگی واقعی از بروزش ممانعت شود. ادبیات میآید و نشانگان را در اختیار میگذرد. هشدار میدهد. برای بعدیها. برای آدمهای بعدی که به دنیا میآیند. برای پدر و مادرهاشان. برای جامعه. ادبیات به صدا درمیآید. او منجی میشود.