سیناپس

گذری بر سینما و ادبیات

گذری بر سینما و ادبیات

سیناپس

رویکرد وبلاگ «سیناپس» نقد و تحلیل آثار سینمایی است، نقد و معرفی رمان و کتاب، و نگاهی بر داستان ‌کوتاه، شعر، موسیقی و نقاشی‌.


*

من به آن ‌چیزی زنده‌ام که دیگران به آن مرده: تنهایی!...

بایگانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نوشتن» ثبت شده است

سوپاپ اطمینان برای جلوگیری از جنون

عاقبت موفق شدم وارد وبلاگم بشوم. نمی‌دانم چه اتفاقی افتاده بود اما ممکن نمی‌شد. بعضی از مطالب فقط به درد وبلاگ می‌خورد. اصلاً برای من که علاقه چندانی به حرف‌زدن با آدم‌ها ندارم بهترین جایی که می‌شود مطلب نوشت همین وبلاگ است. برای من که نه دلم می‌خواهد کسی را تغییر بدهم و نه دلم می‌خواهد کسی تغییرم بدهد. نه کاری به کسی دارم و نه دلم می‌خواهد کسی کاری به کارم داشته باشد. کسی که از توضیح‌دادن متنفر است و بعد باید مطالبی را با آدم‌ها به اشتراک بگذاری که در بهترین حالت ممکن هیچ ربطی به آن‌ها ندارد؛ اما پلتفرم‌های دیگر به این کار مجبورت می‌کند، به‌ویژه ناگزیر مقید می‌شوی مدام جلوی چشم‌ آدم‌ها باشی و این همیشه حال مرا بد می‌کند. چون تو به نوشتن نیاز داری. چون نیاز به نوشتن از بین نمی‌رود. وقتی‌ ساعت‌های متمادی، گاه تا چند شبانه‌روز فقط و فقط با خودت حرف زده‌ای، تنها سوپاپ اطمینان برای جلوگیری از وخامت ذهن، نوشتن آن حرف‌ها است. وبلاگ جای خوبی برای این کار است؛ برای حرف‌زدن با خودت.

سردرد، بی‌خوابی و نوشتن (شب‌نوشت)

سردرد، بی‌خوابی و نوشتن (شب‌نوشت)

 

من همیشه سردرد دارم! میگرن نیست اما مدام سرم درد می‌کند، گاهی به این فکر می‌کنم آدم‌هایی که سرشان درد نمی‌کند چطوری‌اند؟ دنیای پیرامون‌شان را چگونه می‌بیند؟ علاوه بر سردرد، بی‌خوابی هم دارم؛ بی‌خوابی مزمن. از زمان دانشجویی با من همراه شد، سال‌هاست که نتوانسته‌ام شب‌ها بخوابم یا درست بخوابم. ابتدا برایم دشوار بود که با وجود سردرد و بی‌خوابی‌هایی که گاهی به چند روز می‌انجامید زندگی کنم، اما الان چند سالی می‌شود که هیچ‌کس متوجه سردردها یا بی‌خوابی‌هایم نمی‌شود. کناری‌ام پی نمی‌برد مثلا من چند شبانه‌روز است که بیدارم!

هیچ فکر نمی‌کردم برای اولین متن‌های شخصی‌ام در این وبلاگ (گرچه نقدهای من هم بیشترشان شخصی‌اند) با سردرد شروع کنم. به گمانم می‌خواستم بنویسم که پیش‌تر وبلاگی داشتم که چند سالی در آن می‌نوشتم اما جمع شد. بعد هم همان گلایه‌های همیشگی وبلاگ‌نویسان از اینکه سرویس‌ها اینطور و آنطور‌اند. و خودم هم به آن بیافزایم که ما در تمام کارهای‌مان همین‌طوری هستیم، برنامه‌ریزی و امنیت خاطر در هیچ بخشی از زندگی‌مان وجود ندارد، در قیاس با اینکه ما می‌دانیم تا وقتی نسل بشر ادامه داشته باشد فیسبوک و اینستاگرام و این‌ قبیل وجود خواهند داشت، شاید شکل‌شان عوض شود اما هستند. این اسمش اطمینان به آینده است؛ روشن این‌که وقتی شرایط این‌طور است در پی‌اش فردایی هم وجود نخواهد داشت؛ وبلاگ‌ نوشتن و سپس سوت‌ شدن چند سال وقت و انرژی‌ات توی هوا فقط یک جزء است، یک جزء کوچک که می‌تواند نشان‌دهنده‌ی کل باشد...گویا می‌خواستم این‌ها را بنویسم اما دیدم کاملا بی معناست، دیگر حتی گفتن و نگفتن این حرف‌ها هم فایده‌ای ندارد...مثل نوشتن روی آب می‌ماند یا روی باد...بی‌فایده.

اما حالا می‌خواهم در این وبلاگ بیشتر متن‌های شخصی بنویسم! جمله‌هایی که گاهی در ذهنت حاضر می‌شوند و بعد غایب...زیاد هم به درستی‌شان، علت شکل‌گیری‌ یا نحوه‌ی کنار هم قرار گرفتن کلمات و چیدمان‌شان فکر نکنم! انگار که به خلاء می‌نگرم؛ همان‌طور که راستی به خلاء می‌نگرم. اما چرا اصلا باید نوشت؟ مدتی هم هست با این سوال درگیرم. گرچه بیش از یک مدت می‌شود و در نهایت به این رسیده‌ام که نوشتن یک‌جور مرض است، مثل سردردها و بی‌خوابی‌هایم، وگرنه ناگزیر طی این سال‌ها می‌بایست برطرف می‌شد. اما هنوز هست و وادارت می‌کند مثل الان پشت لپ‌تاپ بنشینی و همان حین که سرت درد می‌کند، چیزی بنویسی.

ولی اصلا برای چی می‌نویسی؟ گفتم که یکجور مرض است. ناخودآگاه‌ست. به گمانم چیزی درون افرادی که می‌نویسند و آن هم طولانی مدت، درست کار نمی‌کند، یا زیادی کار می‌کند، چنین چیزی! اما پرسش آخر: پس برای کی می‌نویسی؟ نمی‌دانم! شاید برای یک رهگذر، شاید برای اویی که اصلا نمی‌شناسمش و یک شب گذرش به اینجا خواهد افتاد و با خودش خواهد گفت «این هم مثل من است»...

یعنی دنبال همدلی هستی؟ نه! گمان نمی‌کنم. واقعا نمی‌دانم و گمان هم نمی‌کنم دیگر اصلا اهمیتی داشته باشد پاسخِ این سوال...

 

 

 

پیام رنجبران (وبلاگ سیناپس)