سیناپس

گذری بر سینما و ادبیات

گذری بر سینما و ادبیات

سیناپس

رویکرد وبلاگ «سیناپس» نقد و تحلیل آثار سینمایی است، نقد و معرفی رمان و کتاب، و نگاهی بر داستان ‌کوتاه، شعر، موسیقی و نقاشی‌.


*

من به آن ‌چیزی زنده‌ام که دیگران به آن مرده: تنهایی!...

۴ مطلب با موضوع «نقد و معرفی کتاب» ثبت شده است

یادداشت‌های زیرزمینی (فئودور داستایفسکی)

نیچه که خود را روانشناس‌فیلسوف می‌خواند، بسیاری از غول‌های تاریخ اندیشه را بلادرنگ و بی‌رحمانه از زیر تیغ نقد خود می‌گذرانَد اما وقتی به داستایفسکی می‌رسد می‌گوید: «تنها کسی است که در روانشناسی چیزی از او آموخته‌ام‌.» «یادداشت‌های زیرزمینی» همان روایتی است که می‌تواند این گفته را تأیید کند و جایگاه دست‌نیافتنی داستایفسکی را آشکار می‌سازد. روایتی که کالبدشکافی اعماق روان آدمی است و به‌ باور من صادقانه‌ترین نوشتۀ داستایفسکی و البته هولناک‌ترین‌شان. خودِ داستایفسکی در این‌ کتاب می‌گوید: «این دیگر ادبیات نیست، بلکه حفاری وجود خویش است، خودخوری است.» اما من می‌باید بازمی‌گشتم و دوباره این کتاب را می‌خواندم. چون این اولین نوشته‌ای است که از داستایفسکی خوانده بودم و می‌خواستم بدانم چه دلیلی داشته‌ام که سال‌های بعد، او همیشه اولین نویسندۀ محبوبم بوده است. ماجرایی که تا مطالعۀ «جنایت و مکافات» پیش رفت و آنجا روابط‌مان به تیرگی گرایید و راستی که آغاز این جداسری از من نبود. اما «ابله» تنها ابَررمان و به گمانم تنها نوشتۀ مهم داستایفسکی باشد که هنوز آن را نخوانده‌ام ولی به‌زودی آغازش خواهم کرد، اصلاً این هم دلیل دیگری بود که دوباره به‌سراغش آمده‌ام، اما من همین داستایفسکیِ «یادداشت‌های زیرزمینی» را می‌شناسم؛ فقط و فقط با این نوشته به یادش خواهم آورد و تا همیشه در قلبم می‌ماند، حتی اگر از دستش آزرده باشم...

نامه‌هایی به میلنا (نزدیک‌ترین انسان)

کافکا را چه می‌شود؟ این سؤالی است که جناب جمادی، مترجم کتاب، در مقدمه‌اش بر «نامه‌هایی بر میلنا» مطرح می‌کند و راستی که در تمام طول متن در سرم صدا می‌کرد. من هم مدام از خودم می‌پرسیدم کافکا را چه می‌شود؟ بعد از تجربه «نامه‌ به فلیسه»، کتابی که برایم تکان‌دهنده و نفس‌گیر بود و عمیقاً غمگینم کرد، خواندن این کتاب را عقب می‌انداختم. هرچند هر بار که در کتاب‌فروشی‌ها آن را می‌دیدم وسوسۀ خواندنش به‌سراغم می‌آمد. وسوسۀ خواندن نوشته‌های نزدیک‌ترین انسانی که به خود شناخته‌ام. گرچه هنوز موفق نشده‌ام تمامش کنم. راستش هر چند صفحه یک بار غرق می‌شوم در خاطرات ازدست‌رفته، نجواهای ذهنی ممتد و بی‌خوابی‌هایی که هر آن احساس می‌‌کنم می‌توانند دوباره یقه‌ام را بگیرند. هرچند حالا دیگر با کافکا هم‌سن‌وسالم. دیگر آنچه را که می‌گوید می‌توانم از این منظر هم ببینم. دیگر هیچ‌چیز آن‌قدر برایم تکان‌دهنده و عجیب نیست. اما این کافکایی که من در این نامه‌ها می‌بینم با آن کافکایی که در نامه‌هایش به فلیسه می‌شناختم فرق دارد. گویی دل‌سرد شده و دیگر خبری از آن کافکایی نیست که شور‌و‌شوق عاشقانه‌اش سر به جنون برمی‌داشت. جنونی در جستجویی خویش. شاید با خودش کنار آمده... چه می‌گویم. می‌باید ادامه کتاب را بخوانم.

 

تبارشناسی اخلاق فردریش نیچه

تبارشناسی از کتاب‌هایی است که در بازه‌ای ده‌پانزده‌ساله چندین بار خوانده‌ام. خیلی وقت‌ها هم همین‌طوری بی‌دلیل بخش‌هایی از آن را مرور کرده‌ام. ولی این‌ بار خیلی برایم عجیب بود که همچنان نکته‌هایی در خود داشت که از چشمم دور مانده بود و همچنان حرف‌هایی برای گفتن. به نظرم می‌رسد نیچه حق داشته از سرسری‌خوانان بیزار باشد. همچنین او توانسته به آرزوی دیرینه‌اش در این کتاب هم دست یابد، یعنی: «بلندپروازی من آن است که در ده جمله چیزی را بگویم که کسی دیگر در یک کتاب می‌گوید _ که کسی در یک کتاب هم نمی‌گوید». به‌راستی برخی جملات و بندهایی از تبارشناسی، خودش کتاب مفصّلی است.

نقد و معرفی مجموعه داستان گفت‌وگو با مرد گنجه‌ای

مجموعه داستان گفت‌وگو با مرد گنجه‌ای

نویسنده: ایان مک یوون

مترجم: نورا موسوی‌نیا

*

فروپاشیدگی روان

 

پیام رنجبران

 

احضار هیولاها، رنجی ورای آستانه‌ی تحمل، قصه‌ی آدم‌های پرس شده، روایت آدم‌هایی که تا سرحدات ممکن؟ خیر! بیش از آن- اگر حدی قابل تصور باشد- روان‌شان در هم پیچانده شده، داستان آدم‌هایی که واژگان و تفاسیری چون «آسیب دیده» یا «سرکوب شده» مقابل‌شان رنگ می‌بازد، معنایشان در برابر این همه درد از دست می‌رود. حکایت روان‌های نژند و سلسله اعصاب‌های فروپاشیده؛ اینجا مختصات هیهات است، جایی که علومی که درباره‌ی روان انسان سخن می‌گویند در برابرش به زانو درمی‌آیند. به شوخی می‌مانند. حرفی برای گفتن ندارند و شاید تنها کاری که از دست‌شان برمی‌آید، محدود کردن چنین آدم‌هایی‌ است؛ به غل و زنجیر کشاندن‌شان. کنترل و محصور کردن چنین افرادی‌ که به دیگران آسیب می‌زنند، اما واقعیت این است که این‌‌ها خودشان قربانی‌اند. قربانی‌ خشونت، بی‌مهری، نامردی و کثافت. درست که این‌ها به دیگر آدم‌ها آسیب می‌زنند، درست که عامل این صدمات هولناک‌اند، درست که فاجعه‌ای هستند که روی دو پا راه می‌روند. بمب‌های متحرک؛ اما همه‌ی تقصیرهای به گردن‌شان نیست و در واقع سهم عمده‌ای شامل حال آنانی می‌شود که در ابتدای این زنجیره ایستاده‌اند. آن‌‌هایی که چرخه‌ی قربانی شدن و قربانی گرفتن را به راه انداخته‌اند. به راه می‌اندازند. این گزاره‌ها و کلماتی‌ست که وقتی مجموعه داستان «گفت‌وگو با مرد گنجه‌ای» را می‌خوانیم به مثابه‌ی سرگیجه‌ای در سرمان می‌چرخد؛ به ویژه واژگان «هیولا» و «رنج». نخستین کلمه مربوط به «ایان مک‌ یوون» نویسنده‌ی این مجموعه‌ی داستان می‌شود که به راستی با این داستان‌ها هیولاهای خفته‌ی درون انسان‌ها را احضار کرده است. او نشان می‌دهد که این هیولاهای درنده و دهشتناک چگونه بیدار می‌شوند. نوشتارش ارزشمند است، دقیق، موشکافانه و قابل تامل و تکان‌دهنده؛ این نویسنده به خوبی «رنج» را می‌شناسد، یعنی واژه‌ی دومی که تقریبا فصل مشترک همه‌ی شخصیت‌های اصلی این مجموعه داستان است. رنجی که چون رشته‌ای آزارنده همه‌ی آن‌ها را به یکدیگر پیوند می‌زند. رنجی که آن‌ها را در خود فشرده است. پرس کرده. موجب استحاله‌شان شده. درد از سرحدات که بگذرد آدمی مبدل به موجود دیگری می‌شود که شرح و بازگوی آن فقط از دست ادبیات برمی‌آید. ادبیات به فریاد می‌رسد. ادبیات می‌آید و جنایت را به صفحات کاغذ منتقل می‌کند. خشم تلنبار شده را همان‌جا تخیله می‌کند شاید تا در واقعیتِ واقعی، در زندگی واقعی از بروزش ممانعت شود. ادبیات می‌آید و نشانگان را در اختیار می‌گذرد. هشدار می‌دهد. برای بعدی‌ها. برای آدم‌های بعدی که به دنیا می‌آیند. برای پدر و مادرهاشان. برای جامعه‌. ادبیات به صدا درمی‌آید. او منجی می‌شود.